توضیحات
غروب، غروبی که دیگر هرگز رنگ شب را نمیبیند و در طلوعی که دیگر هرگز رنگ روز را نمیبیند من منتظرت خواهم بود. شاید باید رهایت کنم، باید رهایت کنم تا آزاد شوی، آزادی تو از همه چیز برای من مهمتر است، اما من آنقدر به تو نزدیکم که در تاریکترین نقطۀ شب رنگ روز را میبینم و در پرنورترین نقطۀ روز رنگ شب را. امید دارم، نه به کوتاهی روز بلکه به بلندای شب، آن چیز که قرار است راه را به من نشان دهد قدم نهادن در پس تاریکی است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.