مرگ چوب صندل (تاوان سخت مبارزه برای رهایی از استبداد)
۵۳۰,۰۰۰ تومانگوی سوزان و سرخرنگ نورانی در گستره آسمان شرقی خود را نشان داد. از کینگدائو یک قشون نظامی آلمانیِ مو قرمز با چشمان سبز پدیدار شدند تا گورهای نیاکانمان را با راه اندازی خط آهن آلوده کنند. مردم بسیار خشمناک شدند! پدرم فرماندهی مقاومت را در برابر متجاوزان به عهده داشت، اما آن ها با غرش توپ پاسخ دادند. سر و صدایی گوشخراش شنیده شد! با دشمن رو به رو شدند و خشم از چشمانشان شراره کشید. شمشیرها بریدند، تبرها قطع کردند و سرنیزه ها فرو رفتند. نبرد خونین با باقی گذاشتن جنازه ها و بوی های متعفن و کُشنده تمام روز ادامه داشت. من زهره ترک شدم! عاقبت پدرم به زندان جنوب برده شد تا مرگ چوب صندلِ پدرشوهرم طومار زندگی اش را درنوردد. پدرم به من زندگی بخشید!